جدول جو
جدول جو

معنی دروازه شکن - جستجوی لغت در جدول جو

دروازه شکن
(دِ تَ / تِ)
دروازه شکننده. شکننده دروازه: پنج پیل نر خیاره و پنج مادۀ دیوارافکن دروازه شکن بباید باشد که بکار آید شهری را که حصار گیرند. (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 400)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ورزشکاری که درون دروازه ایستاده و از ورود توپ به آن جلوگیری می کند، نگهبان دروازه، پاسبان در شهر یا در قلعه
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ زَ / زِ)
دروازه بان. دراب. (یادداشت مرحوم دهخدا). بواب. و رجوع به دروازه بان شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ زَ / زِ)
حاجب. بواب. (آنندراج). دروازه وان. دراب. (یادداشت مرحوم دهخدا). پاسبان دروازه. (ناظم الاطباء) :
مانا که هست گردون دروازه بان دربند
اجری است آن دو نانش زانعام شاه کشور.
خاقانی.
پس آنگه به دروازه ها تاختند
ز دروازه بانان سر انداختند.
ملا عبداﷲ هاتفی (از آنندراج).
، دراصطلاح بازی فوتبال، محافظ دروازه. گلر.
لغت نامه دهخدا
(مَ نِ گَ تَ / تِ)
مفطر. مبطل روزه
لغت نامه دهخدا
آنکه مامور حفاظت دروازه شهر یا قلعه است، پاسبان دروازه، (فوتبال) محافظ دروازه گلر
فرهنگ لغت هوشیار
دروازه بان، نگهبان دروازه
فرهنگ گویش مازندرانی